هیچ چکیدهای موجود نیست زیرااین یک نوشته حفاظت شده است.
پیکان سیاهی جلوی پایم ترمز کرد. ساکِ کوچک قهوه ای ام را که با هر دو دست به سینه ام فشرده بودم را به دست
نه، نه. توروخدا این کارو نکن. در هوا غوطه ور شدم. موهای طلایی ام با چرخش باد، رقص زیبایی را روی صورتم به نمایش گذاشته
_اومدم. پناه بر خدا. مگه سرِ بریده آوردی. کیه؟ زنگ در حیاط پشت سر هم زده می شود. رقیه خانم چادر نمازش را دور کمرش
_حالا کارت به جایی رسیده که پولتو از ما قایم می کنی پسره ی قُزمیت؟ _مگه نگفتی پول نداری، پس این پیراشکی از کجا اومده؟
چشمهایم را به سختی بسته نگه میداشتم تا شاید خوابم ببرد؛ ولی هر چه تلاش می کردم فایده ای نداشت . هر سال شبهای عاشورا
صدای رعد و برق تو را به خودت می آورد. سیگارِ خاموش ، هنوز گوشه ی لبت نشسته و به پریشانی تو زل زده است.
بادبادک بالا و بالاتر می رفت. من روی زیراندازی که روی شنهای داغ ساحل پهن کرده بودم دراز کشیده و با لذت رقص بادبادک در
و تو که آخرین بازمانده ی دوستان دوران دبیرستان هستی، در حالی که سیگاری را گوشه ی لبت آویزان داری، از کافه بیرون می زنی.
زن_ تو کی هستی؟ آیینه_ وا. من توام دیگه. زن_ مگه میشه؟ من کی این شکلی شدم که خودم خبر ندارم. آیینه_ تو خودتو دست
هیچ چکیدهای موجود نیست زیرااین یک نوشته حفاظت شده است.
پیکان سیاهی جلوی پایم ترمز کرد. ساکِ کوچک قهوه ای ام را که با هر دو دست به سینه ام فشرده بودم را به دست
نه، نه. توروخدا این کارو نکن. در هوا غوطه ور شدم. موهای طلایی ام با چرخش باد، رقص زیبایی را روی صورتم به نمایش گذاشته
_اومدم. پناه بر خدا. مگه سرِ بریده آوردی. کیه؟ زنگ در حیاط پشت سر هم زده می شود. رقیه خانم چادر نمازش را دور کمرش
_حالا کارت به جایی رسیده که پولتو از ما قایم می کنی پسره ی قُزمیت؟ _مگه نگفتی پول نداری، پس این پیراشکی از کجا اومده؟
چشمهایم را به سختی بسته نگه میداشتم تا شاید خوابم ببرد؛ ولی هر چه تلاش می کردم فایده ای نداشت . هر سال شبهای عاشورا
صدای رعد و برق تو را به خودت می آورد. سیگارِ خاموش ، هنوز گوشه ی لبت نشسته و به پریشانی تو زل زده است.
بادبادک بالا و بالاتر می رفت. من روی زیراندازی که روی شنهای داغ ساحل پهن کرده بودم دراز کشیده و با لذت رقص بادبادک در
و تو که آخرین بازمانده ی دوستان دوران دبیرستان هستی، در حالی که سیگاری را گوشه ی لبت آویزان داری، از کافه بیرون می زنی.
زن_ تو کی هستی؟ آیینه_ وا. من توام دیگه. زن_ مگه میشه؟ من کی این شکلی شدم که خودم خبر ندارم. آیینه_ تو خودتو دست
کلیه حقوق برای فریده فرد محفوظ می باشد.
آخرین دیدگاهها