درباره من

متولد تابستانم. دقیقاً نیمه ی تابستان، ۱۶ مرداد .
دختری از دل آفتاب و زاده مادری به نام خورشید که برحسب اتفاقی خاص، هر دو در یک روز از سال چشم به جهان گشوده ایم.
تهران متولد شده ام . پدرم زاده ی باکو و مادرم متولد تهران است. عاشق انواع هنرها هستم.
دوران کودکیِ پرنشاط ولی نوجوانیِ آرامی را گذرانده‌ام. آرامشی ظاهری با درونی پر از تلاطم و هیاهو. هیاهویی که به واسطه نوشتن، به آرامشی عمیق منتهی می شد.
همیشه روند جاری زندگی که به عُرفِ جامعه معروف بود، برایم سوال برانگیز بود. دلم نمیخواست پیرو چیزی باشم که خواست و دیکته شده از طرف دیگران بود. میخواستم راهم را خودم انتخاب کنم. این زندگی من بود. باید سُکانِ آن در دستان خودم باشد.
همین تفکر،معمولا مرا دچارِ چالش‌های زیادی می‌کرد. عاشق مطالعه ی چهره ی آدم ها و زندگیشان بودم . به واسطه ی آن، اندوخته ی تجربیاتم را افزایش می دادم.
در جوانی شیرین ترین لحظاتم، همان لحظه های خواندن بود. کم کم و در تنهایی های پرتکرارم، خواندن و نوشتن ، دوست و یار و مونسم شدند. هر دویمان بی توقع از هم به بلوغ می رسیدیم و از بودن با هم لذت می بردیم. همین قانع بودن موجب شد، که در کش و قوس جریانات جدی زندگی‌ام، این حضور کمرنگ و کمرنگ تر شد، ولی احساس نیاز به بودن با آنها هیچ وقت فراموشم نشد.
باز هم در هر تنهایی، هر شکست و ناامیدی و هر شادی و موفقیتی ، به خلوتگاه خواندن و نوشتن پناه می بردم.
به وقتِ کنکور، به وقتِ ازدواج، روزهای سخت کارمندی، لحظه های تلخ و شیرین بارداری .
مینوشتم برای کودک خردسالم، برای همسری پرمشغله، برای عزیز پر کشیده در آسمان، همیشه جملاتی برای نوشتن داشتم . و حالا با کرونا ، در زمان خانه نشینی و آرام گرفتنِ فراز و فرودهای زندگی، مجالِ بیشتری برای خواندن و نوشتن پیدا کرده بودم.
همیشه دلم میخواست زندگی نامه ی پدر مرحومم را بنویسم .
حس کردم این فراغت، زمان مناسبی برای شروع دوباره است . این امر باعث شد، در فروردین ۱۳۹۹ با مجموعه مدرسه نویسندگی و استاد کلانتری، آشنا شوم و وارد راهی بس زیبا و پرهیجان شدم.
انگار همان نوجوانی شده بودم که تازه اول راه است و امید و آرزوهای بسیاری دارد . شیرینی طی کردن این مسیر روحم را به وجد آورده ،حس جوانی را در دهه پنجم زندگی دوباره در من زنده کرده بود.
آرامش روح و لبخند کودکانه ام، نتیجه ی این حضور است . حضوری که امیدوارم در نوشته هایم نیز رخنه کرده و آثار نابی را خلق نماید.
شاید تا رسیدن به مقصود، راهِ طولانی در پیش رو داشته باشم، ولی چه باک.
همین بس که، با هر قدم در این مسیر، لذتی وافر نصیبم می شود.