افزایش دامنه واژگان( حرف “ب” )
نوشتن با کلماتی که حرف ” ب” دارد. برقع ( روبند) اغبر (سیاه، خاک آلود) برنجن (زیور آلاتی که به دست وپا می بندند) بطین
نوشتن با کلماتی که حرف ” ب” دارد. برقع ( روبند) اغبر (سیاه، خاک آلود) برنجن (زیور آلاتی که به دست وپا می بندند) بطین
نوشتن متن با کلماتی که حرف ” الف” دارد. متن اول👇 حضیض ( پایین ) احتقار (بیحرمتی، حقیر شدن) اجماع ( جمع کردن) اجمال
فیروزه لاجورد واقعه ای شگرف گرداب روشنایی نقب( سوراخ، راه باریک در زیر زمین، تونل) تناور تفرعُن ( خودخواهی و تکبر و فخر فروشی)
طبل غار مافوق مسافت دیگ همدم بلوط اضطراب ضعیف سینه زنی با صدای بلند طبل، سرم را از غارِ تنهایی ام بیرون آوردم. صدایی مافوق
نادخ( ناجور) شصت تیر( باسرعت) زید( دوست دختر، دوست پسر) دمت قیژ( دمت گرم) باتری قلمی( لاغر مردنی) قُزمیت( آدم عقب افتاده) شاخ شدن( پررو
موییدن ورانداختن آجیدن ( سوراخ و دندانه دار کردن) تاراندن (تار و مار کردن ، متفرق کردن) چخیدن( ستیزه کردن، کوشیدن ) زدودن فُنودن (مغرور
بلعیدن شخیدن( لغزیدن_افتادن) آسودن نگاریدن نگاشتن ویراستن(پیراستن) چمیدن( خرامیدن) رخیدن ( نفس نفس افتادن از مشقت ) سفتن ( سوراخ کردن) تفتیدن ( گداختن، بسیار
مستحکم ، مبتکر، قوس و قزح ، علم ، شبگرد، ساحل، دیار ، تین ، تیغ. به دلم که رجوع می کنم ، میبینم
تباه_ تانی_ تبادل _ تهاجم_ تهور_ خزیدن_ خرم_ رافت_ رایحه _ سفیر احساسِ تباهی، مرا بدونِ تانی به گرفتنِ تصمیمی متهورانه واداشت. تصمیمی که
اخلاص _ اعجاز _ تنجیم _ خوف _ شکیبا _ طاعت _ کاهن _ متمم _ مسافر _ ملال متن اول : صدای قار
نوشتن با کلماتی که حرف ” ب” دارد. برقع ( روبند) اغبر (سیاه، خاک آلود) برنجن (زیور آلاتی که به دست وپا می بندند) بطین
نوشتن متن با کلماتی که حرف ” الف” دارد. متن اول👇 حضیض ( پایین ) احتقار (بیحرمتی، حقیر شدن) اجماع ( جمع کردن) اجمال
فیروزه لاجورد واقعه ای شگرف گرداب روشنایی نقب( سوراخ، راه باریک در زیر زمین، تونل) تناور تفرعُن ( خودخواهی و تکبر و فخر فروشی)
طبل غار مافوق مسافت دیگ همدم بلوط اضطراب ضعیف سینه زنی با صدای بلند طبل، سرم را از غارِ تنهایی ام بیرون آوردم. صدایی مافوق
نادخ( ناجور) شصت تیر( باسرعت) زید( دوست دختر، دوست پسر) دمت قیژ( دمت گرم) باتری قلمی( لاغر مردنی) قُزمیت( آدم عقب افتاده) شاخ شدن( پررو
موییدن ورانداختن آجیدن ( سوراخ و دندانه دار کردن) تاراندن (تار و مار کردن ، متفرق کردن) چخیدن( ستیزه کردن، کوشیدن ) زدودن فُنودن (مغرور
بلعیدن شخیدن( لغزیدن_افتادن) آسودن نگاریدن نگاشتن ویراستن(پیراستن) چمیدن( خرامیدن) رخیدن ( نفس نفس افتادن از مشقت ) سفتن ( سوراخ کردن) تفتیدن ( گداختن، بسیار
مستحکم ، مبتکر، قوس و قزح ، علم ، شبگرد، ساحل، دیار ، تین ، تیغ. به دلم که رجوع می کنم ، میبینم
تباه_ تانی_ تبادل _ تهاجم_ تهور_ خزیدن_ خرم_ رافت_ رایحه _ سفیر احساسِ تباهی، مرا بدونِ تانی به گرفتنِ تصمیمی متهورانه واداشت. تصمیمی که
اخلاص _ اعجاز _ تنجیم _ خوف _ شکیبا _ طاعت _ کاهن _ متمم _ مسافر _ ملال متن اول : صدای قار
کلیه حقوق برای فریده فرد محفوظ می باشد.
آخرین دیدگاهها