ماه محرم(افزایش دامنه واژگان)

طبل 

غار 

مافوق

مسافت

دیگ

همدم

بلوط 

اضطراب

ضعیف

سینه زنی

با صدای بلند طبل، سرم را از غارِ تنهایی ام بیرون آوردم. صدایی مافوق تحملِ گوش انسان. بسیار آزاردهنده که تا روح آدم نفوذ کرده و باعث استرس و اضطراب می شد .
آنچنان که گویی دسته ی فیلها از مسافتی نزدیک در حال حمله باشند.
به اطراف نیم نگاهی انداختم. کوچه خلوت بود و تک درختِ بلوط که همدم تنهایی های من بود مرا به خود دعوت می‌کرد.
صدا از ساختمان روبروی خانه ما می‌آمد. سرم را به داخل بردم و پرده پنجره اتاقم را کشیدم .
هنوز از اتاق خارج نشده بودم که صدای افتادن چیزی مرا دوباره به سمت پنجره کشید.
در حیاط خانه روبرو، پسر بچه ی ۷ ، ۸ ساله ی لاغر اندام و ضعیفی را دیدم که داخل دیگ بزرگِ مسی ایستاده و طبل میزد و چند دختر و پسر هم سن و سال خودش در حال چرخیدن به دور دیگ، سینه‌زنی می‌کردند.
همانطور که جلوی پنجره ایستاده بودم سرم را داخل آوردم و گفتم:
_ مامان امروز اول ماه محرمِ؟
خندید و گفت :
_نه دخترم فرداست؛ ولی انگار صداش جلوتر از خودش اومده.

 

مطالب مرتبط

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *