تباه_ تانی_ تبادل _ تهاجم_ تهور_ خزیدن_ خرم_ رافت_ رایحه _ سفیر
احساسِ تباهی، مرا بدونِ تانی به گرفتنِ تصمیمی متهورانه واداشت.
تصمیمی که با به اجرا درآوردن آن، روحم همچون کالایی مورد تبادل قرار میگرفت .
تبادلی از آرامش و سکون، به تهاجم و میل به تهور و انتقام جویی.
خزیدنِ این افکارِ شوم به درونم، رافت و رایحه عشق او را هر لحظه از من دور و دورتر می کرد.
او که سفیر شادی و خرمی در زندگی ام بود ، حالا به تنها عاملِ نفرت و کینه ورزی من بَدَل شده بود.
( استفاده ی مجدد کلمات در متنِ زیر👇)
تباهی عشق او برایم غیرقابل تحمل بود. گویی از سرزمین رافت و مهربانی، آرام آرام به میدان جنگ می خزیدم .
باور داشتم سفیر این تبادل و میل به تهور و تهاجم، کسی نیست، جز خودم .
حال چگونه، از این خرمی و استشمامِ رایحه ی روح نواز عشق بدون تانی و درنگ به سمت پلشتی ها و کینه توزی های روزگار در حال انتقال بودم، بماند.
ولی مصمم به انتقام از او بودم.
او که عشق مرا به لبخندی ساختگی ، به چشمی فریبکار، برای لذتی آنی به حراج گذاشته بود.
منی که دوست و همبازی سالیان کودکی، همراه و همدم دوران جوانی اش بودم؛ و او که اکنون همسر و مادر فرزندش هستم، رهایم کرده بود.
با فرزندی خردسال با چشمهایی نابینا و پاهایی فلج.
4 پاسخ
خیلی هم خوب نوشتید خانم فرد آفرین👏👏👏
ممنون ماریاجان⚘🙏🌺
جالب بود گرچه تلخ
من هنوز شروع نکردم به نوشتن این مدلی
تو پیج خانم مونا فرجاد هم اجراهای جالبی وجود دارد موفق باشید
زینب جان چه خوب که این تمرین را دوست داشتید. شک ندارم شماهم بخوبی ازعهده ی انجامش برخواهید آمد.🙏🌺😊