تمرین صحنه پردازی و شخصیت سازی

شفا

بلند قدتر از من بود. در آغوشش که فرو می رفتم، در دل آرزو می‌کردم این گرمای پر مهر را دوباره و دوباره تجربه کنم.

ادامه مطلب »

سالخوردگی

هر طرف را نگاه می کردی چیزی روی زمین افتاده بود. یک لنگه جوراب مشکی ، حوله ی قهوه ای کوچک، بالشی که هنوز جای

ادامه مطلب »

گلبانو

گلبانو موهای بلندش را بافته، پشت سرش می‌اندازد. روسری سفید گلدارش را زیر چانه اش گره می زند. در آیینه ی روی طاقچه به خود

ادامه مطلب »

نفس

  سامان همینطور که به چرت و پرت های احمد گوش می‌کرد، لیوان‌چایی اش را از روی کانتر آشپزخانه برداشت، قندی در دهان گذاشت و

ادامه مطلب »

یک اتفاق

  منصوره سیفون توالت را کشید .تی را برداشت. جلوی روشویی ایستاد . موهایش آشفته روی پیشانی عرق کرده اش چسبیده بود. دستکش‌های سبز دستش

ادامه مطلب »

مدل مو

  هرچند ثانیه یکبار به ساعت کامپیوتری مچی ام نگاه میکردم. پاهایم از صندلی آویزان بود. از استرس و بی حوصلگی مدام پاهایم را به

ادامه مطلب »

کابوس

  دلم نمی‌خواهد بیدار شوم . چشم هایم برای باز شدن، مقاومت نشان می‌دهند. تیک تاک ساعت دیواری مادربزرگ، که تنها یادگاری خانواده فراموش شده

ادامه مطلب »

یک تولد

  چشمهایش بسته بود . برای اولین بار خنکای وزش نسیم را در تمام اندام لاغرش حس می کرد. کمی سردش شده بود. از شدت

ادامه مطلب »

انتقام

    ابروهای پرپشت و پیوسته اش را با اخمی از روی خشم ، به هم گره کرده بود. انگشتان استخوانی و چروکیده اش را

ادامه مطلب »

تنهایی

    :مردی میانسال با وضعیت مالی عالی با قلبی شکسته و تنها” ساعت طلایی اش را از جیب جلیقه ی مارک دارش خارج می

ادامه مطلب »

شفا

بلند قدتر از من بود. در آغوشش که فرو می رفتم، در دل آرزو می‌کردم این گرمای پر مهر را دوباره و دوباره تجربه کنم.

ادامه مطلب »

سالخوردگی

هر طرف را نگاه می کردی چیزی روی زمین افتاده بود. یک لنگه جوراب مشکی ، حوله ی قهوه ای کوچک، بالشی که هنوز جای

ادامه مطلب »

گلبانو

گلبانو موهای بلندش را بافته، پشت سرش می‌اندازد. روسری سفید گلدارش را زیر چانه اش گره می زند. در آیینه ی روی طاقچه به خود

ادامه مطلب »

نفس

  سامان همینطور که به چرت و پرت های احمد گوش می‌کرد، لیوان‌چایی اش را از روی کانتر آشپزخانه برداشت، قندی در دهان گذاشت و

ادامه مطلب »

یک اتفاق

  منصوره سیفون توالت را کشید .تی را برداشت. جلوی روشویی ایستاد . موهایش آشفته روی پیشانی عرق کرده اش چسبیده بود. دستکش‌های سبز دستش

ادامه مطلب »

مدل مو

  هرچند ثانیه یکبار به ساعت کامپیوتری مچی ام نگاه میکردم. پاهایم از صندلی آویزان بود. از استرس و بی حوصلگی مدام پاهایم را به

ادامه مطلب »

کابوس

  دلم نمی‌خواهد بیدار شوم . چشم هایم برای باز شدن، مقاومت نشان می‌دهند. تیک تاک ساعت دیواری مادربزرگ، که تنها یادگاری خانواده فراموش شده

ادامه مطلب »

یک تولد

  چشمهایش بسته بود . برای اولین بار خنکای وزش نسیم را در تمام اندام لاغرش حس می کرد. کمی سردش شده بود. از شدت

ادامه مطلب »

انتقام

    ابروهای پرپشت و پیوسته اش را با اخمی از روی خشم ، به هم گره کرده بود. انگشتان استخوانی و چروکیده اش را

ادامه مطلب »

تنهایی

    :مردی میانسال با وضعیت مالی عالی با قلبی شکسته و تنها” ساعت طلایی اش را از جیب جلیقه ی مارک دارش خارج می

ادامه مطلب »