مطالعه زیاد باعث چاقی می‌شود

مطالعه زیاد باعث چاقی می شود.
اشتباه نکنید، منظورم چاقی شکمی نیست؛ درست است که اگر تحرک نداشته باشیم و مدام روی مبل لم داده، در حال مطالعه باشیم، دچار اضافه وزن خواهیم شد، ولی منظورِ من از این چاقی، چاقی ذهن و قلم است.

حال چطور؟
ذهن خلاق و دغلباز ما مدام برخلافِ آنچه که به نفع ما است در حال نقشه‌ریزی و طرح برنامه‌های کوتاه مدت و بلند مدت، آن هم به صورت اجرای دو فوریتی است، پس خیالتان راحت، اگر به دادِ خودمان نرسیم، برای نابودی نیازی به دشمن بیرونی نخواهیم داشت.
جناب مقاومتِ درون، یکی از این دشمنان هستند که برای عدم تلاش و ترس از حرکت و سکونِ ما، مدام دلایل منطقی و احیاناً غیرمنطقی می تراشد، و آنچنان آن‌ها را قاطعانه در گوشمان نجوا می‌کند که نگو و نپرس.
در این بین اگر همدستی خارج از درون ما هم پیدا شود که واویلاست و کارمان با کرام الکاتبین است.
راستش را بخواهم بگویم، یکی از این همدست‌های مقاومت درون بنده، همین استاد کلانتری نازنین هستند، که همه به ایشان ارادت خاصی داریم.
می‌پرسید چطور؟

این طور که ایشان هرروز حداقل یک کتاب برای مطالعه درلایوها و برنامه‌های مختلف‌شان به هنرجوهای شان معرفی کرده و پیشنهاد می‌کنند حتماً آن را مطالعه نماییم.
اینجاست که مقاومت درونِ نانجیب، از ارادت و اعتماد ما به استاد سوء استفاده کرده، و ما را متهم به کمبود اطلاعات و ملزم به مطالعه بیشتر می‌سازد، و دقیقاً در این لحظه ما ضربه فنی شده، نقش بر زمین می‌شویم.
تمام تلاشمان را برای تهیه آن کتاب به کار می‌گیریم تا بتوانیم به قول مقاومت درون، با اطلاعات بالا و دست پر و آماده تر دست به قلم شده، مطلبی ناب و منحصر بفرد بیافرینیم.

جانم برای شما بگوید که، در این وادی کم نیستند بهانه‌هایی که اجرای این نقشه‌ی کثیف را در نظر ما الزامی و باورکردنی می‌سازند. یکی از قدرتمندترین این بهانه‌ها، مقایسه نوشته‌های خودمان با بقیه دوستان و همراهان‌مان است.
باور کنید طرف چند خط دری‌وری نوشته که معلوم نیست دل نوشته است، راز و نیاز است، مقاله ادبی یا جستار علمی است، خلاصه نه سر دارد و نه ته؛ ولی آنچنان در انتشار این مطلب با قدرت وارد عرصه تبلیغاتی شده است که ما باورمان می‌شود، که اگر چیزی از نوشته این شخصِ فهیم نفهمیده‌ایم، از نفهمیِ ماست؛ وگرنه که ایشان چنان هستند و چُنان. چند کا فالوور دارند. مدیریت چند گروه و کانال را به عهده دارند. و خلاصه رنگ و لعابی که در ذهنمان به مانند تشعشعات طلوع خورشید عالم تاب می‌ماند، این احساس ناتوانی ما را چند برابر می کند.

همین می‌شود که دست به خوردن بیشتر میزنیم. خوردن جملات کتاب‌های مختلف. مانند وعده‌ای غذایی، صبح و ظهر و شب، برنامه‌های فشرده برای مطالعه کتابهای معرفی شده و نشده می‌چینیم.
باز هم به این مقدار قانع نشده و با حرص و طمعِ پیشرفتِ بیشتر، خودمان را درگیر به مصرف میان وعده‌های مضرتر از غذای اصلی می‌کنیم. میان وعده‌هایی مانند: دور زدن در فضای مجازی، خواندن پست‌ها و استوری ‌ها، مطالعه مطالب دوستان در سایت‌ها و پیج‌های مختلف، ثبت نام در انواع کلاس‌ها و نقدها و تحلیل‌های ادبی و خلاصه تا شب در جدال با خودمان در مسیر یادگیری می‌شویم که مانند چاهی بدون انتها و پر نشدنی است.
بدتر اینکه هر چه بیشتر مصرف می‌کنیم، کمتر هم تولید می‌کنیم. از ترس آنکه نوشته‌هایمان مانند آنهایی نباشد که خوانده‌ایم، قلم را از دستمان می‌گیرد.
ذهن در اثر مصرف این همه خوراکی، چاق و چاق‌تر می‌شود که هیچ، قلممان هم به خاطر عدم تحرک، مانند تنه درختی که سالانه یک دایره دورش اضافه می‌شود، روزانه دایره‌های ضخیمی اطرافش را احاطه کرده و به ماه نرسیده به قاعده یک درخت سی ساله، قطور، سنگین و سخت می‌شود.

حال باید چه کرد؟
آیا راهکاری برای این حلِ مشکل وجود دارد؟
صد البته که بله. آن هم یک راهکار بسیار ساده.
کافیست در لحظه تصمیم به نوشتن گرفته و بدون درنگ شروع به نوشتن کنیم. نیاز به ایده و موضوع هم نداریم. همانطور که استاد کلانتری هم بارها تاکید کرده‌اند، از ندانسته‌هایمان بنویسیم. کلمات و جملات تکراری بنویسیم. خودمان را قلم بدست، پای کاغذی که در حال خط خطی شدن توسط کلمات بی‌ربطِ ماست، نگهداریم. چند دقیقه‌ای بیش طول نخواهید کشید که این خشکی ذهن پایان یافته، قلممان روان شده و در انتها کار، ما اثر منحصر به فردی را خلق خواهیم کرد که حداقل باعث شگفتی خودمان می شود.
به عقیده من همین کافی است تا ما به انجام این کار ادامه دهیم.

در پایان باید بگویم که دوست عزیز، این همه پر حرفی کردم که بگویم، چنانچه مطالعه، همراه نوشتن نباشد، جز تقویت حس کمال‌گرایی، ترسِ از نوشتن و انتشار و چاقی و سنگینی ذهن و قلم، حاصلِ دیگری نخواهد داشت.

مطالب مرتبط

4 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *