شهریور ۱۵, ۱۴۰۰ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

شفا

بلند قدتر از من بود. در آغوشش که فرو می رفتم، در دل آرزو می‌کردم این گرمای پر مهر را دوباره و دوباره تجربه کنم.

ادامه مطلب »

سالخوردگی

هر طرف را نگاه می کردی چیزی روی زمین افتاده بود. یک لنگه جوراب مشکی ، حوله ی قهوه ای کوچک، بالشی که هنوز جای

ادامه مطلب »

گلبانو

گلبانو موهای بلندش را بافته، پشت سرش می‌اندازد. روسری سفید گلدارش را زیر چانه اش گره می زند. در آیینه ی روی طاقچه به خود

ادامه مطلب »

نفس

  سامان همینطور که به چرت و پرت های احمد گوش می‌کرد، لیوان‌چایی اش را از روی کانتر آشپزخانه برداشت، قندی در دهان گذاشت و

ادامه مطلب »

شفا

بلند قدتر از من بود. در آغوشش که فرو می رفتم، در دل آرزو می‌کردم این گرمای پر مهر را دوباره و دوباره تجربه کنم.

ادامه مطلب »

سالخوردگی

هر طرف را نگاه می کردی چیزی روی زمین افتاده بود. یک لنگه جوراب مشکی ، حوله ی قهوه ای کوچک، بالشی که هنوز جای

ادامه مطلب »

گلبانو

گلبانو موهای بلندش را بافته، پشت سرش می‌اندازد. روسری سفید گلدارش را زیر چانه اش گره می زند. در آیینه ی روی طاقچه به خود

ادامه مطلب »

نفس

  سامان همینطور که به چرت و پرت های احمد گوش می‌کرد، لیوان‌چایی اش را از روی کانتر آشپزخانه برداشت، قندی در دهان گذاشت و

ادامه مطلب »