شفا
بلند قدتر از من بود. در آغوشش که فرو می رفتم، در دل آرزو میکردم این گرمای پر مهر را دوباره و دوباره تجربه کنم.
بلند قدتر از من بود. در آغوشش که فرو می رفتم، در دل آرزو میکردم این گرمای پر مهر را دوباره و دوباره تجربه کنم.
هر طرف را نگاه می کردی چیزی روی زمین افتاده بود. یک لنگه جوراب مشکی ، حوله ی قهوه ای کوچک، بالشی که هنوز جای
گلبانو موهای بلندش را بافته، پشت سرش میاندازد. روسری سفید گلدارش را زیر چانه اش گره می زند. در آیینه ی روی طاقچه به خود
سامان همینطور که به چرت و پرت های احمد گوش میکرد، لیوانچایی اش را از روی کانتر آشپزخانه برداشت، قندی در دهان گذاشت و
بلند قدتر از من بود. در آغوشش که فرو می رفتم، در دل آرزو میکردم این گرمای پر مهر را دوباره و دوباره تجربه کنم.
هر طرف را نگاه می کردی چیزی روی زمین افتاده بود. یک لنگه جوراب مشکی ، حوله ی قهوه ای کوچک، بالشی که هنوز جای
گلبانو موهای بلندش را بافته، پشت سرش میاندازد. روسری سفید گلدارش را زیر چانه اش گره می زند. در آیینه ی روی طاقچه به خود
سامان همینطور که به چرت و پرت های احمد گوش میکرد، لیوانچایی اش را از روی کانتر آشپزخانه برداشت، قندی در دهان گذاشت و
کلیه حقوق برای فریده فرد محفوظ می باشد.
آخرین دیدگاهها