یک اتفاق
منصوره سیفون توالت را کشید .تی را برداشت. جلوی روشویی ایستاد . موهایش آشفته روی پیشانی عرق کرده اش چسبیده بود. دستکشهای سبز دستش
منصوره سیفون توالت را کشید .تی را برداشت. جلوی روشویی ایستاد . موهایش آشفته روی پیشانی عرق کرده اش چسبیده بود. دستکشهای سبز دستش
هرچند ثانیه یکبار به ساعت کامپیوتری مچی ام نگاه میکردم. پاهایم از صندلی آویزان بود. از استرس و بی حوصلگی مدام پاهایم را به
بادبادک بالا و بالاتر می رفت. من روی زیراندازی که روی شنهای داغ ساحل پهن کرده بودم دراز کشیده و با لذت رقص بادبادک در
دلم نمیخواهد بیدار شوم . چشم هایم برای باز شدن، مقاومت نشان میدهند. تیک تاک ساعت دیواری مادربزرگ، که تنها یادگاری خانواده فراموش شده
چشمهایش بسته بود . برای اولین بار خنکای وزش نسیم را در تمام اندام لاغرش حس می کرد. کمی سردش شده بود. از شدت
ابروهای پرپشت و پیوسته اش را با اخمی از روی خشم ، به هم گره کرده بود. انگشتان استخوانی و چروکیده اش را
منصوره سیفون توالت را کشید .تی را برداشت. جلوی روشویی ایستاد . موهایش آشفته روی پیشانی عرق کرده اش چسبیده بود. دستکشهای سبز دستش
هرچند ثانیه یکبار به ساعت کامپیوتری مچی ام نگاه میکردم. پاهایم از صندلی آویزان بود. از استرس و بی حوصلگی مدام پاهایم را به
بادبادک بالا و بالاتر می رفت. من روی زیراندازی که روی شنهای داغ ساحل پهن کرده بودم دراز کشیده و با لذت رقص بادبادک در
دلم نمیخواهد بیدار شوم . چشم هایم برای باز شدن، مقاومت نشان میدهند. تیک تاک ساعت دیواری مادربزرگ، که تنها یادگاری خانواده فراموش شده
چشمهایش بسته بود . برای اولین بار خنکای وزش نسیم را در تمام اندام لاغرش حس می کرد. کمی سردش شده بود. از شدت
ابروهای پرپشت و پیوسته اش را با اخمی از روی خشم ، به هم گره کرده بود. انگشتان استخوانی و چروکیده اش را
کلیه حقوق برای فریده فرد محفوظ می باشد.
آخرین دیدگاهها