تمرین سیزدهم( سمپوزیوم توسعه فردی)

گویی با آمدن اسم مقاله نویسی و نوشتنِ جستار، بیماریهای من عود کرده، دچار انواع دردهای مفصلی از ناحیه گردن گرفته، تا قوزک پا می شوم.
باورکنید سخت ترین کار برای من نوشتن مقاله و جستار است.
تصور می‌کنم، فکر و ذهنم همواره در جهت خلاف این دو بزرگوار، در حال حرکتند. احتمالا میل به قصه گویی و داستان سرایی، مرا از این دو عزیز جدا می سازند؛ و این مشکل زمانی به اوج خود می رسد که بخواهم، در مورد توسعه فردی چند خطی بنویسم.
هر زمان که می خواهم در این مورد مطلبی بنویسم، ذهنِ فریبکارم ، شروع می‌کند به بهانه تراشی. دلایلی چون:
_ من آدمش نیستم.
_ مقاله نویسی با روحیه ی من سازگار نیست.
_ اصلا من با این موضوع حال نمیکنم.
_ استعدادش را ندارم.
و هزار دلیل منطقی و غیر منطقی دیگر.
شاید هم این گریز، ناشی از خودسانسوری باشد. چراکه برای نوشتن از توسعه فردی در وهله اول باید موانع آن را مورد بررسی قرار دهیم که احتمالاً، تعداد زیادی از آن ها در درون من ریشه دارند و این فریب ذهن من، ناشی از همان مقاومت درون است.
مقاومتی که سر منشا بسیاری از مشکلات جامعه بشری است در حالی که خود از آن بی اطلاع هستیم.
به جرأت می توان گفت، بسیاری از مرگ ها ناشی از همین عامل ناشناخته و مخفی در درون مان است. صد البته نه از آن دست مرگ هایی که همه فکر می‌کنند، بلکه مرگی که آدمی در جامعه حضور دارد، راه می‌رود و نفس می‌کشد، ولی از درون کاملاً منفعل و بدون اراده و توان انجام هر کاری است.
مرگ ایده هایی که هیچگاه عملی نمی شوند. مرگ آرزوهایی که هرگز به آن نمی‌رسیم.
مرگ ذهن خلاقی که هیچ نوع آوری ای را خلق نمی کند.
پس با آگاهی از این مطالب، نباید بی تفاوت از کنار این موضوع بگذرم و تسلیم این مقاومت شوم؛ ولی هزاران ترس با چرخش قلمم روی کاغذ در قالب جملات کوتاه و بلند، پیش چشمم متولد شده، به صف می شوند و مرا هراسان از قضاوت ها، ناامید می‌سازند. حمله ای دیگر از مقاومت ، با شکلی جدید و با طرح سوالاتی از این دست:
_آیا مطلبی که می نویسم مورد پسند استاد خواهد بود؟
_ آیا بازخورد مثبتی از دوستانم خواهم گرفت؟
_ نکند مورد تمسخر واقع شوم؟ حتما آبرویم می‌رود.
_نکند موضوع را درست متوجه نشده باشم و با مطرح کردن مطالب بی ربط، باعث بی اعتباری خودم شوم.
و…
بنظر می‌رسد انجام کاری برخلاف مقاومت درونی و غلبه بر ترس ها یی از این دست، خود می‌تواند بخشی از توسعه فردی محسوب شود. چرا که همانطور که قبلاً گفته شد، برای رسیدن به توسعه فردی، باید ابتدا موانع و آفات این مسیر را شناسایی کرد.
از دیگر آفات مهم توسعه فردی، کمال‌گرایی است. گویا جناب توسعه فردی، دشمنان سرسخت و مهم زیادی دارند که به پیر و جوان ، باسواد و بیسواد، از هر قشر و طبقه ای رحم نکرده و هرکسی را به نوعی مورد حمله قرار داده، مغلوبش می‌سازد.
اگر بخواهیم با این دشمنان آشنا شویم، بعد از مشکلِ مقاومت درونی و ترس از مورد قضاوت واقع شدن و کمال گرایی، می توان به موارد زیر اشاره کرد:
_ میل به تایید شدن
_میل به مورد توجه قرار گرفتن
_ نتیجه‌گرایی
_ ترس از شکست
_ مقایسه شکست خود با موفقیت دیگران
_ عدم شناخت توانایی های خود و توقع بیش از حد از خود
_ نداشتن مدیریت زمان
_عدم اولویت بندی اهداف و…
حال که فهمیدیم دشمنان توسعه فردی از چه دست و جنسی هستند، می توانیم با آگاهی و کسب اطلاعات مفید با آنها مقابله نماییم.
شناخت موانع در هر مسیری، خود نیمی از راه رسیدن به موفقیت محسوب می‌شود.
در مورد هر یک از موانع توسعه فردی، می توان به قاعده ی یک کتاب سخن راند، که احتمالاً نه در حوصله ی منِ جستار گریز است، نه انصاف است که شما مجبور شوید با زجر جملات بی سر و ته من را بخوانید.
پس فقط به یکی از این موارد، که شاید مهمترین آنها باشد می پردازم .
مقاومت درونی:
اگر بخواهم کلی و به طور اختصار ایشان را معرفی کنم، باید بگویم ، هر زمانی که ما دلمان میخواهد کاری انجام دهیم ولی نمی توانیم، حتم داشته باشید که، پای مقاومت درونی در میان است.
به خصوص در مواردی که نیاز به تلاش باشد و برای انجام کاری یا رفع مشکلی، نیازمند صرف زمان زیادی باشیم . اینجاست که این دشمن بشریت، شروع به فعالیت کرده و در نهایت فریبکاری و خلاقیت، موانع بی‌شماری را درمسیرِ راهمان ایجاد می کند.
این موانع می‌توانند از دلایل منطقی درونی مان گرفته تا بیمار شدن افراد خانواده را در بر گیرد.
هرآنچه که می‌شود از آن به عنوان سدی در مسیر حرکت استفاده کرد را می‌توان در لیست لشکر مقاومت درون آورد.
باور کنید حتی بعضی مواقع، این مقاومت درون، شروع به جذب افراد اطراف شما می کند، تا از آنها برای مانع تراشی در حرکت شما استفاده کند.
اینکه همسر شما مانع کارتان می شود، فرزند تان دلتنگ شما میشود، مادرتان بیمار می شود، پدر همسرتان با شما قهر می کند و…
خلاصه هزار علت و دلیلی که شما را مجاب کند تا از تلاش و ادامه راه منصرف شوید.
لازم به توضیح است که علت وقوع این حوادث، مقاومت درونی شما نیست. بلکه او از این عوامل در درون خودتان سدی ساخته و شما را مجاب می سازد که، بنا به این دلایل، بهتر است از تلاش دست بردارید.
حال باید چه کرد؟
تنها کاری که می توان انجام داد، این است که هر زمان با چنین جملات به ظاهر منطقی و معقولی مواجه شدید، با سرعت به سمت انجام همان کاری بروید که ندای درونی تان شما را از انجام آن منع می کند.
اینجاست که او در واقع خلع سلاح شده، حداقل برای مدت زمان کوتاهی، دست از سر شما بر می دارد؛ ولی بدانید که او هیچ گاه شما را به طور کامل رها نخواهد ساخت.
او در هر لحظه ، با بهانه ها و دلایل جدیدتری برای ایجاد مانع در مسیر حرکت شما دوباره سراغتان خواهد آمد.
پس باید همیشه برای مقابله با او آماده باشید.
همین که آگاه باشید چه چیزی شما را از حرکت و ادامه مسیر و پیگیری اهداف تان منع می کند، کافیست که در نهایت شما پیروز این میدان باشید.
اگر چه این قدرت نهانی، دست آخر در بسیاری از موارد، شخص پیروز را مورد مواخذه و سرزنش قرار می‌دهد که:
_ خوب حالا یعنی چی؟ این همه دویدی که به اینجا برسی؟
_ کی قدرمو میدونه؟
_ زندگی تو برای رسیدن به این هدف تباه کردی؟
_ خودتو پیر و مریض کردی که به کجا برسی؟
و هزار جمله ی ناامیدانه و مایوس کننده .
اگر توانستید با این نیروی فریبکار درونی خود مبارزه کرده ، بدون توجه به سخنانش، با قدرت در عرصه ی زندگی، رو به جلو پیش روید، بدانید که در توسعه فردی خویش نیز گام مهمی برداشته اید.
به امید موفقیت همه در این مسیر.

 

مطالب مرتبط

8 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *