تمرین دوازدهم( سمپوزیوم توسعه فردی)

در راستای انجام این تمرین، پس از انتخاب کتابی مناسب فراخور شرایط و نیازمندی‌های اکنون، به نظر می رسد مناسب ترین راه برای متعهد بودن در امر مطالعه ی مکررِ کتابِ مورد نظر، همان آموزش است.
بدین گونه که پس از تعهد به خویش برای خواندن، می توان از مطالب نوشته شده در حاشیه ی کتاب و آنچه که می آموزیم، مطالبی را تهیه و در قالب پست ویس و… در فضای مجازی منتشر کنیم .
در شرایط ایده آل می توان با تشکیل گروه و عضویت دوستانی که در خواندنِ همان کتاب با ما هم عقیده هستند، به مطالعه ی منظم کتاب پرداخته و به صورت هفتگی یا در فواصل تعیین شده، گزارش کوتاهی از پیشرفت و درک جدید از مطالب کتاب را ارائه نماییم.
با انجام این کار نه تنها به عهد و پیمان خودمان وفادار بوده ایم، بلکه می‌توانیم با آموختن آموزه‌های مان به دیگران، آنها را در ذهنمان به ثبت نهایی نزدیکتر سازیم.
تعهد من در انجام این تمرین، برای خواندن کتاب نبرد هنرمند است ؛ که اولین پست مربوط به آموزه هایم درمورد مطالب این کتاب، در سایت به زودی منتشر خواهد شد.

حال چرا این‌کتاب؟

ساعت از یک بامداد می گذشت. افکار مختلف در سرم بالا و پایین می رفت و مزاحم خوابم می شد.
کلافه شده بودم. اتفاقات روز گذشته را در ذهنم مرور می کردم. به صحبت هایی که با خانم ایمانی داشتم، فکر میکردم. قصدِ گله نداشتم. به دنبال پیدا کردن راهکاری برای حل مشکلاتم بودم. مشکلاتی که به تازگی و به صورت مکرر مانع کارم می شد.
می دانستم تعدادی از دوستان نیز با همین مسائل درگیر هستند. به صبوری و درایت خانم ایمانی هم باور داشتم، به همین دلیل با مطرح کردن مشکل خود با ایشان، خواهش کردم از استاد کسب تکلیف کرده، من را راهنمایی نمایند.
طبق معمول ایشان با متانت ابتدا من را به صبوری دعوت کرد و در ادامه به نکات مهمی در مسیر یادگیری اشاره کردند.
سخنانشان متین و منطقی بود. پس اشکال کار کجا بود؟ چرا برای انجام هر تمرینی تردید به سراغم می آمد؟ چرا احساس نیاز به تایید و راهنمایی مستقیم استاد مانع حرکتم می شد؟ چرا با افکار آزار دهنده ی حرکت در بیراهه، ترس از ادامه راه را داشتم؟
من از خودم و میزان انگیزه و تلاشم مطمئن بودم. مسیر یادگیری هم درست بود. کار استاد هم که بی نقص بود.
پس این همه مانع تراشی ذهنم چه بود؟ چرا فکر میکردم به اندازه کافی رشد نکرده ام. دیده نمی شوم. حتماً چیزی هست که من از آن بی اطلاعم.
من با افکارم تا ساعت ۲ بامداد کلنجار رفتم. دیگر طاقتم طاق شده بود. میل به خواندن و یادگیری آرامم نمی گذاشت. بلند شدم و مستقیم به طرف کتابخانه ام رفتم. آنقدر در ذهنم با افکارم در نبرد بودم که کتاب نبرد هنرمند مرا به طرف خودش کشاند. احتمالاً کلمه نبرد یک واکنش ناخوداگاه برای برون ریزی افکارم بود.
شروع به خواندن کردم. مقدمه ای را که رابرت مک کی در مورد این کتاب نوشته بود را خیلی سریع به انتها رساندم.
شوکه شده بودم. دوباره از ابتدا و با دقت خواندمش. چشم هایم به اندازه دهانم گرد و گشاد شده بود. مگر میشود؟ انگار همه جملاتش با آگاهی از مسائل و مشکلات من و برای کمک به من نوشته شده بودند.
چطور در این مدت از این گنجینه غافل بودم؟ “آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم.”
به یاد دوستانم افتادم. حتم داشتم آنها هم از وجود چنین کتابی غافل بوده اند که در گیر مشکلات مشابه شده اند. تصمیم خودم را گرفته بودم. دوستانم از این گنجینه سهمی داشتند.
پس ابتدا یک متن برای خانم ایمانی نوشتم و در آن از کشف هیجان انگیزه خودم و رسیدن به راهکار صحبت کردم و بعد شروع کردم به خواندن کتاب.
خط به خط. صفحه به صفحه. هر آنچه می آموختم را می نوشتم، تا این نوشته ها را در قالب مجموعه کوتاهی هدیه نگاه مهربان شان کنم.
باور دارم اگر دوستانم فرصت مطالعه کتاب نبرد هنرمند را هم نداشته باشند، با مطالعه همین نوشته های من، مشکلات انجام تمرینات، تحمل سختی مسیر یادگیری و بسیاری از مسائل دیگر آنها حل خواهد شد.
امیدوارم در انجام این کار موفق شوم و امانت دار خوبی برای مطالب کتاب نبرد هنرمند و آقای استیون پرسفیلد باشم.

مطالب مرتبط

12 پاسخ

  1. درود بر شما
    کتاب نبرد هنرمند خیلی خوبه اگه مقاومت نکنیم و همه آن را بخوانیم .
    مهم است که بدانیم مقاومت در وجود همه ما انسان‌ها قرار دارد و مقاومت من ربطی به دیگری ندارد. بازی مقاومت یک بازی درونی است که باید بر آن مسلط شویم.

    مقاومت در حال نابودی من است. مشکل این است که نمی‌داند من وجود دارم. مقاومت قصدش ضعیف کردن و یا پاپیچ شدن نیست؛ قصدش کشتن است. از همین رو باید بدانیم مقاومت چیست و برای آن کاری کنیم.

    این را فراموش نکنیم که مقاومت همیشه با ما خواهد بود.

    مثلا همین الان که این متن را می‌نویسم، مقاومت وجود دارد و به هر نحوی شده می‌خواهد مانع از انجام آن شود. تنها کاری که باید انجام بدهم ادامه دادن به نوشتن و محل ندادن به دلایلی که از سمت مقومت مغزم می‌آید است.

  2. سلام
    کتاب نبرد هنرمند را کامل نخواندم مطالبش شبیه مطالب کتاب انسان در جستجوی معنا می باشد. ممنون تلنگر خوبی بود.

    1. سلام عزیزم
      کتاب نبرد هنرمند بسیار عالی‌ست، من برای این تمرین کتاب کار استدلال را انتخاب کردم. خوشحال می‌شوم متن‌های خلاصه شده ‌شما را هم بخوانم. نوشته‌های‌تان بسیار مفید و کاربردی است. از شما سپاسگزارم فریده جان عزیزم🍀🌷

  3. ممنون فریده جان بابت نوشته مفید و ارزشمندت. منتظر پست جدیدت درخصوص خلاصه کتاب هستم. راستش منم یکی دوبار رفتم سراغش ولی از چند صفحه فراتر نرفتم. امیدوارم با خوندن خلاصه های شما. رغبت منم برای دوباره خوانی بیشتر بشه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *