تمرین سوم( سمپوزیوم توسعه فردی)

من با این جمله ی “خواستن توانستن است ” ، کلا مشکل دارم . یا بهتر بگویم ، اصلاً قبول ندارم.
خواستن به تنهایی به هیچ وجه، قدرت و توانایی رسیدن به اهدافمان را به ما پیشکش نخواهد کرد. توانایی زمانی به دست می‌آید که، ما در راستای اهداف مان ، با برنامه ریزی ، کارهایی را انجام دهیم. حال این کارها می تواند کسبِ آگاهی و جمع آوری اطلاعاتی مفید یا آموزش و یادگیری مهارتی مرتبط با هدف مان باشد.
داشتن این آگاهی و مهارت در مسیر رسیدن به هدف، می تواند ما را یاری نماید.
این شرایط در مورد سماجت هم صدق می کند. اینکه ما اصرار و تاکید در رسیدن به جایگاهی یا کسب موفقیت و موقعیتی را داشته باشیم، به تنهایی ما را به آن هدف و موفقیت هرگز نخواهد رساند؛ مگر زمانی که سختی‌های راه را تحمل کرده و با کوله باری پر از آموزه‌ها، مهارت و آگاهی ، در آن مسیر قدم نهیم.
مطرح کردن این مسائل ، مرا به یاد یکی از خاطرات که مربوط به سالها قبل می شود انداخت .
سالها پیش دوستی داشتم که خواهرش فوق‌لیسانس مدیریت گرفته بود. آن زمان ها کمتر کسی به فکر گرفتن فوق لیسانس می افتاد و این مسئله باعث شده بود او به شدت دچار غرور و توهم خاص بودن شود.
مدتها دنبال شغلی مناسب می گشت. به هر شرکت و کارخانه و اداره‌ای سر می‌زد و درخواست کار می داد ؛ ولی نتیجه ای نمی گرفت .
لازمه ی گرفتن شغل در بیشتر جاها  به جز داشتن مدرک دانشگاهی ، داشتن مهارت و آشنایی برای انجام کاری بود. یکی کار با کامپیوتر، دیگری آشنایی با زبان انگلیسی و…
دوستم دیپلم داشت و با حضور در کلاسهای حسابداری توانسته بود در این رشته، کاری در یک انتشارات پیدا کند و مدام به خواهرش هم پیشنهاد می داد که کلاس کامپیوتر یا حسابداری یا… رفته، مهارتی بیاموزد تا بتواند وارد بازار کار شود.
خواهرش ناراحت می‌شد و می‌گفت:
_ من با داشتن فوق لیسانس نیازی به گرفتن مدرک این کلاسهای دوزاری ندارم. من قرارِ مدیر یه بخش از شرکت یا کارخانه بشم. هیچ وقت هم از رسیدن به این هدف ناامید نمیشم .حالا میبینی .اونقدر می گردم تا موفق بشم.
خلاصه او در پیدا کردن شغلِ درشان رشته ی مدیریتی اش اصرار و سماجت می‌ورزید .
در عوض دوستم همراه با کار در انتشارات و تلاش و پشتکار، مشغول خواندن درس در دانشگاه به صورت غیر حضوری شد . سالها گذشت. دوستم فوق لیسانس حسابداری اش را گرفت و بعد از گذشت مدت زمانِ کوتاهی، مدیر بخش حسابداری یک انتشارات بزرگ شد و خواهرش بدون هیچ موفقیتی در پیدا کردن شغل مناسب ، همچنان بیکار در خانه پدری روزگارش را به بطالت می‌گذراند .
به نظرم هر دو خواهر برای رسیدن به اهدافشان، واقعا سماجت به خرج دادند ؛ ولی با دو روش کاملا متفاوت . یکی با تلاش و حرکت و آموزش و پویایی و دیگری با خود بزرگ بینی و کمال گرایی و صرفاً اندیشیدن به خواسته های بزرگ ، بدون هیچ تلاش و حرکتی.
درمورد خودم هم می‌توانم بگویم، جدا نشدن از قلم و کاغذ و نوشتن در هر شرایطی در طول زندگی‌ام شاید بهترین نشانه ی سماجت من باشد. مخصوصاً اینکه بعد از گذشت نیم قرن از عمرم، تازه به فکر آموزش و یادگیری نویسندگی افتاده ام و اصلاً سن را مانع آموزش دیدن و یادگیری نمی دانم.
معتقدم انسان در هر شرایط و سنی ، هر روز می تواند چیز جدیدی یاد گرفته و زندگی اش را زیبا تر و پربارتر سازد.
خلاصه بگویم بهترین فرمولی که می‌توان در مورد سماجت نوشت این است
خواستن + سماجت + آموزش و یادگیری+ تلاش و پشتکار= توانستن+ رسیدن

مطالب مرتبط

4 پاسخ

  1. سلام عزیزم
    چقدر این روایتی که از دو خواهر داشتید خوب بود و برای همیشه در ذهن خواهد ماند، ممنونم مطلب مفیدی بود، فرمول آخر رو هم خوشم اومد، آفرین👏👏👏

    1. سلام .
      ممنون از دقت نظر شما. برای خودم هم این ماجرا چون الگویی مفید و فراموش نشدنی است. به همین دلیل دوست داشتم با دوستان به اشتراک بذارم.🌺

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *